مرو
|
|
نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم |
|
در این سراب فنا چشمه ی حیات منم |
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من |
|
به عاقبت به من آیی که منتهات منم |
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی |
|
که نقش بند سراپرده ی رضات منم |
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی |
|
مرو به خشک که دریای باصفات منم |
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند |
|
که آتش و تبش و گرمی هوات منم |
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند |
|
که گم کنی که سرچشمه ی صفات منم |
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت |
|
نظام گیرد خلاق بیجهات منم |
اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست |
|
وگر خداصفتی دانک کدخدات منم |
نظرات شما عزیزان:
|
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, |
|
|
|