زندگی

زندگی

حسین

به وبلاگ من خوش آمدید


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی و آدرس sard91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

رباب

حرف دل الهامی

غبار های یخ زده

شعرترین خیالها

زندگی

همیشه بهار

میعادگاه خستگی ها

شعر و خاطره

ترانه سکوت

مریم

پردیس نامه

قاصدک تلخ

شکلات

شعر و شعور

بد

میتونم شادت کنم

مثل پروانه

ستاره های سربی

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60

مطالب اخير

مرو

غمزده

مناظره خرکی

راز نگهدارترین

خانه دوست

آمدنیست

مرا هم میفروخت

گندم

منم

مرده ام

این لحظه ها

دوست داشتن به دله

خاکستر نشینم مکن

بیا

به دادش برسید

قافله عاطفه

می هراسی

مرد

بهار زندگی

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند

عاقبت

بگذار بمیرم

دیگر نمیخواهم تو را

دست بر دامان ایزد میشوم

این منم

طبیعت

زندگی ابدی

هستی من

راه برگشتی نیست

نويسندگان

حسین

پیوند های روزانه

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 173
بازدید کل : 24916
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 81
تعداد آنلاین : 1



این لحظه ها

ایـــن لحظه هــا



تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس.........

ایــن لحظـــه هــا...


لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت............

این لحظــه ها



گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز.......



این لحظـــه ها



تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را ....

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,

|

بهار زندگی

 

در بهار زندگی احساس پیری می کنم


با همه آزادگی فکر اسیری می کنم


بس که بد دیدم ز یاران به ظاهرخوب خود


بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم


در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام


من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام


ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من


بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام


شمع بودن ذره ذره آب گشتن تا به کی


راه پر خاشاک را آرام رفتن تا به کی....

 

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,

|

 

زندگی یک بازی درداور است

زندگی یک اول بی اخر است

 

زندگی کردیم اما باختیم

کاخ خود را روی دریا ساختیم

 

لمس باید کرد این اندوه را

بر کمر باید کشید این کوه را

 

زندگی باهمین غمها خوش است

باهمین بیش و همین کم ها خوش است

 

زندگی کردیم و شاکی نیستیم

برزمین خوردیم و خاکی نیستیم

 

 

دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,

|

عاقبت

 

عاقبت ما کشتي دل را به درياي جنون انداختيم
عاقبت عشق زميني را به عشق آسماني باختيم
تا رها گرديم ازدل واپسي درآن سوي خط زمان
ما در عرش کبريايي خانه اي از جنس ايمان ساختيم
با توام باني عالم با توام اي مهربانم
اي تو خورشيد فروزان ، من شبم شب را بسوزان
کوچکم با قطره بودن راهیم کن سوي دريا
عاقبت بايد رها شد روزي از زندان دنيا
سير در دنياي معنا بي زمان و بي مکان
وصل در عين جدايي زندگي با جان جان
عاشقان در شوق پروازند از اين خاکدان
چون که باشد پاي يک عشق خدايي در ميان
 
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما                          
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون بدست ما سپارد زلف مشک افشان خویش  
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق                   
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند                                 
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست          
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست                          
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
 چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست              
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست             
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
نیمه‌ای گفتیم و باقی نیم کاران بوبرند                                
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم
 
 
 
 
 
 

دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

|

این منم

 

 

این منم ، ای غمگساران این منم


این شرار سرد خاکستر شده ؟


این منم ای مهربانان این منم


این گل پژمرده ی پرپر شده ؟


این منم یا نغمه یی کز تار عشق


جست و غوغا کرد و خاموشی گرفت ؟


این منم یا نقش صدها آرزو


کاین چنین گرد فراموشی گرفت ؟


خنده بودم بر لبان زندگی


ناگهان در وحشتی پنهان شدم


ناز بودم در نگاه ‌آرزو


اشک خونین درد بی درمان شدم


در کف بد مست بودم جام و او


بر سر سنگی شکست این جام را


چهره شد تاریخ غم تقویم درد


بس که بردم محنت ایام را


این منم ؟ نه !‌ من کجا و غم کجا ؟


خنده های جانفزای من چه شد ؟


از چه رو این گونه افسردم چرا ؟


جان شادی آشنای من چه شد ؟


از چه چون لعلش به دستم بوسه داد


جان دگر شیدا نشد رسوا نشد ؟


از چه چون اشکش به پایم اوفتاد


شور عشقی در دلم پیدا نشد ؟


از چه چشمم ، از نگاه او گریخت


اشتیاق دیده را نادیده کرد ؟


از چه دل ، در پاسخ سرمستیش


سر گرانی کرد و ناسنجیده کرد


هیچ باور می کنید ای دوستان


کاین منم ، این شاخه ی بی بر منم ؟


این منم این باغ بی روح خزان


این منم این شام بی اختر منم ؟

 

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

|

زبان من و تو

 

 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ،ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزارن من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست


 

دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,

|